یک جوووون بی مغز

درگیری هایی بین سر انگشتان یک بی مغز و کیبورد

یک جوووون بی مغز

درگیری هایی بین سر انگشتان یک بی مغز و کیبورد

زندگی هم سخت شده ها

سلام و درود بیکران 

تازه دوباره هم عیدتون مبارک. 

به جون جونم اینترنت گیر نمیاد که قحطی شده... 

داشتم واسه خودم زندگیمو میکردم  ها ولی وبلاگ دار که شدم زندگی سخت شده... 

آخه مگه آدم(آره بابا خودمو میگم شک نکن مگه من چمه) چقدر میتونه فعالیت کنه؟ 

برم دزفول یا درس بخونم یا ماشین ببرم تعمیرگاه یا بچه های مردم (دوستان مذکر)رو تو خیابون بچرخونم یا وبلاگ ملت رو بخونم و نظر بدم یا وبلاگ نویسی کنم؟ 

آخه منم به خواب نیاز دارم. 

دوازده ساعت در شبانه روز خیلی کمه. ولی دیگه همت مضاعف کردم که کار مضاعف کنم. 

یه وبلاگی بسازم. 

منتظر چرندیات بعدی باشید. به زودی با شما ایم.

نظرات 5 + ارسال نظر
فرزاد کافه چی سه‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:15 ب.ظ http://cafepechpech.blogsky.com/

کلن دو فعالیت تو زندگی تو نقش اساسی رو ایفا میکنن... خواب و خوشگذرونی(حالا با هرکی باشه)...
هی ملت باید بیان اینجا التماست بکنن تا بنویسی؟!!
درضمن... هر وبلاگی که میری و نظرمیدی، آدرس وبلاگت رو هم وارد کن تا بقیه بدونن وبلاگ داری و بیان اینجا!!! جماعت که علم غیب ندارن از روی اسمت وبلاگت رو پیدا کنن!!!!!!!!

بیا بزن... نه بیا بکش...
زربان قلبم رفته بالا چرا اینقدر خشن
دلت میاد
اونقدر ها هم داغون نیستم که ندونم باید آدرس وبلاگم رو بنویسم... بلدم اما دلیل دارم
تازه الان دلم شکسته

ندا چهارشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:35 ق.ظ

سلام
اینقدر کار میکنی خسته نشی عزیزم
شما فقط بخواب کسی کاریت نداره
الان خیلی از دستت عصبانیم چرت و پرت میگم
ناراحت نشو!!!!!!!!

سلام علیکم احوال شما
اصلا همتون امروز میخاید منو بترکونید به جون جونم صبح تا حالا توی تعمیر گاه بودم من داغدارم عزادارم منو درک کنید نمیشه که بخوابم که
من همینجوری بی دلیل از شما عذر خواهی میکنم
منو عفو بفرمایید فقط هر موقع عصبانیتتون تموم شد بدون اینکه منو بزنی بگو چرا ناراحتی
من چاکرم

خانوم خونه چهارشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 ق.ظ

بالاخره نوشتی!!!
خواب؟ من عاشق خوابم. همیشه میخوابم. خیلی شبیه منی ها!

اگه خواننده باشه من غلط بکنم ننویسم.
آخه ما خواب بودیم الکی ما رو بیدار کردند و گفتند برید توی زمین زندگی کنید و جون بکنید و کار مضاعف کنید و وبلاگ بنویسید و...

فرزاد کافه چی چهارشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:18 ب.ظ http://cafepechpech.blogsky.com/

چته که دلت شکسته؟

از بس تو هی نظر های تهدید آمیز مینویسی
یکم مهربون باش
یه جون با وووو اضافه بنویس برام
چه وضعشه خوب دل آدم میشکنه دیگه

ندا پنج‌شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:46 ق.ظ

نه من نمی خوام بزنمت؟من غلط بکنم شما رو بزنم!!!
چرا عزاداری؟الهی من بمی رم عزاداری و دل شکستگی شما رو نبینم.
ناراحتیم رفع شد حالا.خط به خط وبلاگت رو حفظم اخههههههههههههههه!!

عزادار فرغونم بودم که فعلا از تو کما بیرون اومده و سالمه تازه چرخ هاش هم میچرخه و دیشب سر جای خودش خوابید.
الهی شما زنده و پاینده باشید و وبلاگ من رو هم حفظ باشید.
دفعه بعدی که ناراحت شدی بگو تا اگه تونستم از ناراحتی درت بیارم. آخه من قرار بود دکتر بشم ولی یه دفقه قبل کنکور از پزشکی متنفر شدم.( جون شما پزشکی قبول میشدم ها)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد