یک جوووون بی مغز

درگیری هایی بین سر انگشتان یک بی مغز و کیبورد

یک جوووون بی مغز

درگیری هایی بین سر انگشتان یک بی مغز و کیبورد

حالا... خسته ام

الان که می فهمم... الان که لبخند  نیست که بهم بگه جووون بلاگ اسکای.. الان که مینویسم و خونده نمیشم... الان که داره ...

الان که حس کردم دوسشون دارم... 

الان که دیگه همه رفتند

الان که منم و خودم و... دیگه همه چیز شده سه نقطه های من

فقط این...

چشم هام تمیز شد... خدایی که باهات قهرم شکرت...