یک جوووون بی مغز

درگیری هایی بین سر انگشتان یک بی مغز و کیبورد

یک جوووون بی مغز

درگیری هایی بین سر انگشتان یک بی مغز و کیبورد

یه لکه

قبلا اعتقادم این بود که غم ها و دل شکستگی های که در اثر یک رفتار یا یک حرف به وجود میاد کم کم و در اثر گذشت زمان حل میشه. اما چند وقتیه که احساس میکنم وقتی دلت شکست یه لکه تو قلبت به وجود میاد و شاید بتونی کم رنگش کنی یا برای فراموشیش تلاش کنی اما نمیتونی کاملا پاکش کنی. شاید اشتباه میکنم. 

در تلاشم بعضی لکه ها رو کم رنگ کنم اما گاهی پر رنگ تر میشند و فراموش نشدنی. 

خواهشا کسی به خودش نگیره و برداشت اشتباه نکنه. 

فضولی بعضی چیز ها هم به شما نیومده.

نظرات 24 + ارسال نظر
عمت شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ب.ظ http://manbato.blogsky.com

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکلها...
دوای دردها فراموشیست غم مخور
عاقبت این دل شکسته ها می شود فراموش غم مخور....

درود بر حاج احمد خودمون.

سیاوش شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ب.ظ http://kharaaaab.blogsky.com

سلام
نمیدونم چی بگم فقط ارزو میکنم دلت از دغدغه و فکر به چیزای بیخود خلاص بشه
چون احساس میکنم تو هم مث من شدی که به چیزایی فک میکنه که اونقدر ها هم ارزش نداره

سلام
آرزوی خوبیه. ممنونم.
بعضی چیز ها ارزش فکر کردن دارند. باید فهمید و تجربه کرد و پند گرفت.

علی اکبر یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 ق.ظ http://hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
من قصد فضولی ندارم و چیزی هم نمیگم .. ببخشید که بی اجازه وارد شدم

سلام
حالا کجا با این عجله

ستایش یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ق.ظ

سلام سلام سلام

ا ا صاب خونه کجاست ../
اگاری لالا ..
خوب چرندیاتش که همچین به دل شست که وووو باید بهش بگم دست مریزاد به خاطر تخلیه اون مخت . الا باید بهتر باشه //
خوب من برم توی این خونهد فسقلیش بپر بپری کنم ...
خوب ..
از کجا شروع کنم ..
اه
اینجا اینقده جا کمه تا میایی تکون بخوری می خوری به در دیوار ..
نخواستم بابا اینجا به ما شیطونی نیومده باید فقط مث بچه ادم نشست که اونم کار من نیست ..
بابا جوون بیا بریم توی باغ باغبونی کنیم /// چند تا گلدون بگیریم چند تا گل که تا حالا نداشتی بکاریم ..
این چند روز بی حوصلگی رو با پرورش گلدوناسر کنیم اگه حالت خوب شد خوب بهتر گلدونا مال تو ولی اگه خوب نشد خاک همون گلدونا رو بهت میدم بریز تو سرت ..
خوب به من چه اون پاین گفتی ببینم چه خاکی میخوام تو سرم بریزم .. خاک گلدون ادم بهتر از خاکی که دیگران بهش بد ن ..
همین ..
چته خوب ساک میشم غر غر نداره ..
فش نده .///
هر چی گفتی خودتی ..
چه کنیم اینجوری باید راه حل بدیم و شریک غمت بشیم ..

سلام
واقعا باغبونی و گل کاری میتونه منو آروم کنه. حیف که امکانات ندارم.
من غلط بکنم فحش بدم. همین که میای و نظر میدی خیلی خوبه و ممنونم ازت.
دمت گرم. روش خوبی بود.

ستایش یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ق.ظ

اینجا رو باش ..
کامنت نیست لا مصب طوماره ./.. نه بابا جاده بین شهریه ... الهی شکر اسفالته و گرنه اونی که باید ازش رد میشد دهنش سرویس بود لبخند یادت نره ..

ممنون بابت طومار. حال دادی.
لبخند بزن.

فراری یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:17 ق.ظ

اگه شاد میشی فک کن پسرم:)
چیزی نگفتی ناراحت شم دیگه برام عادیه
از اولین آپت خواننده وبتم
تازه نیومدم که
بستگی به آدمی هم که دلتو شکونده داره
بعضیا رو کلا فراموش میتونی بکنی
اما یه سری هارو اصن... تازه خیلی وقتا اون لکه سوزشم میگیره
وقتی اونی که دلتو شکونده رو دوس داری(من الان منظورم همجنسه)
تف به بعضیا که میان میگم رفیقن بعد دلتو چنان میشکونن که هنوز داری خورده هاشو جمع میکنی
بمونه اون زخمایی که موقع جمع کردنش رو دست ایجاد میشه
هنوز چسبوندنش مونده
موفق و بدروووود

واقعا از اولش میخوندی؟
با نظرت موافقم اما گاهی فراموش کاری هم خوبه.
دروووووود بر تو

بهاره یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:17 ق.ظ http://www.kuche-ali-chap.blogsky.com

مثه کوبیدن یک میخ به دیوار..اگرچه میشه درش آورد اما دیوار سفید را زشت کرده...

کاملا درسته

پرستو یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:52 ق.ظ http://www.parast00k.blogsky.com

سلام
ای وای چقدر شبیه راتاتویل شدی
خوبی؟
چقدر بهت گفتم مواظب دلت باش. حرفمو جدی نگرفتی

سلام.
مگه این عکس رو تازه دیدی؟
خوبم به لطف شما.
الان هم مشکلی پیش نیومده. فقط دارم بعضی چیزها رو یاد میگیرم به لطف خدا.

نیلوفر یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ق.ظ http://hamechiznevis.blogsky.com

سلام
تلاش نکن چون هر چی برای از بین بردن چیزی تلاش کنی بدتره.اگه نسبت بهش بی توجه بشی بیشتر کار سازه.
امتحان کردم و جواب گرفتم که بهت می گم!
بی خیال باش عزیزم

سلام
نه باهات مخالفم. برای حل مشکلات باید تلاش کرد اما حرف تو هم شاید از یه جنبه هایی درست باشه.

Smile To Me یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:35 ق.ظ http://www.xyz.blogsky.com

سلام سلام

این قضیه همون میخی که میزنی تو دیوار و درش میاری!



بیخیال منم با نیلوفر موافقم هرچی تلاش کنی بدتر میشه.

فضولی هم نمی کنیم قول میدیم

ولی آخررررررش جووووووون بلاگ اسکایی

سلام سلام
درست میفرمایید. احسنت به تو که فضولی نمیکنی.
آخررررش لبخند بزن

L.L یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ب.ظ http://www.aftabe-s-f-l.blogfa.com

با تبادل لینک موافقی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگه موافقی بیا یه سر بزن بعد بلینک تا بلینکمت

شما اگه دوست داشتی لینکم کن و خبر بده تا بیام بخونم و اگه دلم خواست لینکت کنم.

سپیده یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:34 ب.ظ http://javdanegi-dar-fanaa.blogfa.com

بعضی لکه های تو قلب آداما مثل لکه جوهر روی فرش می مونن...
هر چی تلاش کنی که کم رنگ تر بشه... بدتر میشه...
فقط چاره اش اینه که قلبت رو بسپاری دست به رفو کار خبره تا تمام لکه هاش رو با حوصله برات پاک کنه. اونوقت می تونی به عنوان تشکر قلبت رو بهش هدیه بدی!

کاملا موافقم. اما شاید اون رفو کاره هم خراب ترش کرد. سخته که قلبت رو به دست هر کسی بدی.

زهرا یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:07 ب.ظ http://malake70.blogsky.com

آره وقتی قلب آدم میشکنه دیگه شکسته و کاریشم نمیشه کرد.

میشه بخشید و کمی درستش کرد اما آخرش یه چیزایی میمونه.

فرزاد جونت یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:47 ب.ظ

حالا به حرفهام رسیدی؟؟!
یادته قبلن بهت گفتم وقتی دلت بشکنه... حتی یه ذره... هر چقدر هم بخوای فراموش کنی نمیشه؟! آخرش تهش یه چیزی میمونه... گفتی زمان همه چیز رو درست میکنه... اما حالا بهش رسیدی که بعضی چیزها... بعضی حرفها... بعضی رفتارها... بعضی شکست ها... اثرش باقی میمونه... لکه اش هست!

خیلی قبل تر شنیده بودم.
شاید.

سپیده یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ب.ظ http://javdanegi-dar-fanaa.blogfa.com

نه دیگه نشد داداش...

باید وقتی قلبتو صحیح و سالم بدون هیچ لکی از
رفوگر ماهرت تحویل گرفتی بهش هدیه بدی...
آخه هیچ کسی اندازه اون لیاقت یه قلب رو نداره!
باید دنبال که رفوگر خبره باشی!!!

( من رفتم در غم هجران وبلاگم بسوزم...)
فعلا

موافقم اما رفو گر ماهر کجاست.
من وبلاگت رو میخونم اما نظر نمیتونم بدم. مرکز ما با بلاگفا مشکل داره.
الانم که دیگه فیلترتون کردند.
خوش باشی

فرزاد جونت یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:14 ب.ظ

خیلی قبل تر چی رو شنیده بودی؟

همین حرف های تو رو... از یه نفر دیگه

فرزاد جونت یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:19 ب.ظ

خب خیلی وقتها خیلی ها خیلی چیزها رو بهت میگن. من منظورم این بود که قبلن بهت گفتم اما تو حرفم رو قبول نداشتی! اما حالا خودت بهش رسیدی...
وقتی یه زری میزنم حتمن صلاحتو میخوام. هی نگو خودم میدونم چی درسته چی غلطه. من اون چیزی که از تو دیدم توی این چندماه این بوده که افکارت کاملن بادیه... یعنی یه باد بیاد افکارت از این رو به اون رو میشه. سفت و سخت از یه فکر دفاع میکنی اما ۲ ماه بعدش همون فکر رو میکوبی! وقتی گفتم از نظر عقلی هنوز تکمال پیدا نکردی واسه اینه. بلوغ عقلی وقتیه که افکار پخته باشن. نه مثل مال تو نیم پز و یا سوخته...

در حال تکامل هستم. افکار عوض میشند و اصلاح میشند. آدمی تجربه میکنه٬ آگاه میشه٬ بله دیگه

فراری یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:35 ب.ظ

سلام
بعله که میخوندم
خواننده خاموش و ثابتتون بودم
اول وب جوونور بودم بعد دوستت فرزاد خان بعدش شما که وب زدی حالا هم سیاوش خان به اسم یه دونه خراب
دله دیگه زود میشکنه.... باید بزاریش تو یه محفظه محافظ و درشم ببندش
اما چندتا سوراخ درست کن بالاش
ممکنه اون وسط بمیره از بی نفسی
موفق و بدرووووود

سلام
بابا دمت گرم...
این ساز شکسته اش خوش آهنگ تر است.

هیدرا یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:26 ب.ظ

همون تلاش برای کم رنگ کردن لکه ها هم خیلی خوبه!
ولی به شرط اینکه پررنگتر نشن!
گاهی بیخیالی از هر چیز دیگه ای بهتره !
بیخیال...!!!!!!!!

دقیقا.
زدم تو یه فازی که نه بی خیالیه و نه با خیالی.
نمیبینی خیلی چرت مینویسم.

انیشتین سمپاد دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:10 ب.ظ http://www.sage.blogsky.com

آره راست میگی

بخند

هیدرا سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ق.ظ

بیخیالی خیلی بهتر از باخیالیه!
امتحان کن...!
بذار یه فاز اساسی بت بدم:
اقا خیلی خوب مینویسی باور کن!
نمیدونم چقد برات مهمه که نظر منو بدونی،یا اصلا مهم هست !ولی من واقعا پستاتو دوست دارم و معتقدم که قلم روانی داری!
یه ذهن بازو اماده و البته ساده!که از همه مهمتره!

خیلی وقت ها هم نباید بی خیال بود
اینجوری که مینویسی یه کم احساس میکنم میخوای الکی امید وارم کنی ولی خب یه کم هم خوشم میاد.
خیلی خیلی برام مهمه که نظر خوانندگان مطالبم رو بدونم. نظرات رو راست و واقعی و بدون شیله پیله.
شما لطف دارید.

هیدرا سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:06 ب.ظ

من اصولا الکی از کسی تعریف نمیکنم!
تا حالا کلی ازت تعریف کردم الان میخام بهت یه پیشنهاد بدم:
بیا به جای اینکه به همه القا کنی که چرت و پرت مینویسی،حقیقت و بنویس! تمام چیزایی که هست و دوست داری بقیه بدونن!
ساده نویسی تو جون میده واسه حقیقت نویسی
سعی نکن واسه وبلاگ مطلب پیدا کنی بذار مطلب تورو پیدا کنه!
به ذهنت اجازه بده به هرچی دلش میخاد فک کنه!
بذار باز و رها باشه!
محدودش نکن!
این همون کاریه که توی اون دوتا پستی که من خیلی دوسشون داشتم کردی (همون جملات منقطع)!

پیشنهادت سازنده بود و امیدوارم بتونم اینجوری بنویسم.
چند تا مشکل دارم... بعضی وقت ها که به یه چیز های به درد بخوری فکر میکنم کیبرد دم دستم نیست که بنویسم. بعضی حقایق رو نمیتونم درست بیان کنم. بعضی چیز ها هم نباید بگم. اینجا خیلی راحت نیستم برای نوشتن. کلا عقایدم رو راحت تر میتونم بگم تا اینکه بنویسم.
واقعا دلم میخواد اینجوری که شما می فرمایید بنویسم و باشم.
اون دوتا پست رو خودم هم دوست دارم و سبک خوبیه برای نوشتن و اونجوری راحت ترم اما خیلی حرف هایی که توی اون پست ها هست رو بقیه نمیفهمند. همینش بده.
از نظرت واقعا خوشم اومد و استفاده میکنم. این اسمی هم که انتخاب کردی( جملات منقطع) خوب بود. دنبالش میگشتم.
بازهم راهنماییم کن.

هیدرا چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:14 ب.ظ

خواهش میشه!
خب طبیعیه ! همیشه حرف زدن خیلی راحتر از نوشتنه!
البته برا من!
راستی من اولی رو خیلی بیشتر از دومی دوست داشتم!
یعنی با معنی تر بود!
موفق باشی...

اولی بهتر و با معنی تر بود. خودمم خوشم اومد. ای کاش بازم بتونم اونجوری بنویسم. یه حس و حال درست و حسابی داشتم اون شب که نوشتمش.
بر قرار باشید.

هیدرا جمعه 4 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:27 ب.ظ

منم امیدوارم بازم بتونی اونجوری بنویسی!
یعنی اگه ذهنتو باز بذاری حتما میتونی...!

لطف عالی متداوم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد